صدایی می آید خوب گوش میکنم صدای قدم های توست

آری تویی ، تویی که بازگشته ای و مرا در آرزوی دیدارت نگذاشته ای....

تویی که آمده ای تا مرا برای آخرین بار مجنون چشمان زیبایت کنی.

آری نگاهت میکنم خوب نگاهت می کنم

                آنقدر که خراب چشمانت شوم                   

هیچ چیز را نمی دانم فقط این را میدانم که تو در قلب من جاودانه شده ای و من

ماه هاست که مرده ام

       آری مرده ام      

       از عشق تو مرده ام              

همه مدت من را در آرزوی دیدارت گذاشتی و من چه شادانم از این مرگ

              از این که همیشه میبینمت.               

                           (تینا عظیمی)

رویای آفتابی تو ، برای یک عمر عاشق ماندنم کافی بود ...

  

تقصیر من بود

که سراغ سایه ها را از خورشید می گرفتم

و سراغ تو را از وسعت دور دریاها

سراغ قدم هایت را از راه هایی می گرفتم

که هرگز تو را حتی به خواب عبورهم  ندیده بودند.

 

تقصیر من بود

که نامت  را با عطر ستاره  بر بالش شب می نوشتم

تا آسمان خواب هایم بوی تو را داشته باشند.

   

تقصیر من بود

که برای آمدن فال می گرفتم

نباید گره خیال را و خاطره را از حقیقت تلخ روزمرگی ها باز می کردم.

که رویای آفــــــــــتابی تو

که رویای آفتابی تو ،  برای یک عمر عاشق ماندنم کافی بود ...

تو طاقتت نبود منو ببینی با چشمای خیس

نمی شه باورم تویی

نه ! این ، که چشمای تو نیست

تو طاقتت نبود منو  ببینی با چشمای خیس

 

کی مهربونی تو ، گرفت از من ِغرقابه درد

کی دستای عزیز تو تبر برای ساقه کرد

کینه رو کی یاد تو داد

تو هم شدی مثــــــــــــل همه

از تن گرم عاشقت ،کی ساخته یه مجســـــــمه

 

نمی شه باورم تویی

نه ! این ، که چشمای تو نیست

تو طاقتت نبود منو  ببینی با چشمای خیس

قد ِتموم درد من  ، تو داشتی کهنه مرهمی

دیروز بودی مرگ غمم ، امـــــــروز تولد غمی

 

از لب قصه ساز تو  مونده صدای دشمنی

سخته که باورم بشه  ، تو همون عاشق ِمنی

 

نمی شه باورم تویی

نه ! این ، که چشمای تو نیست

تو طاقتت نبود منو  ببینی با چشمای خیس