آن روز  یادت هست من بودم و یک دنیا دلباختگی تو بودی و یک دنیا مهر و من ماههاست به دنیای کوچک ان روز لبخند می زنم و سکوت بهترین تفسیر دوست داشتن است .

 

 

 

اگر غروب ارزوهایم طلوع ارزوهای توست من ان غروب را دوست دارم                   

 

 

  

 

در دیاری که در ان نیست کسی یاد کسی                                                                              

 

کاش که یا رب نیفتد به کسی کار کسی                         

 

نمیدانم از کجا شروع کنم از بی وفایی ها یا با وفاییها از تنهایی یا از با هم بودن .            

از غمها یا از خورشید ها هر کدام به نوبه ی خود سخت است که انسان بخواهد درباره ی درباره ی ان صحبت کند من امروز از تنهایی صحبت می کنم یکی از دردهایی که همه جوانان و نوجوانان از ان رنج می کشند نمی دانم تنهایی را چگونه توصیف کنم من با وجود خوانواده و دوروبریهایم خیلی احساس تنهایی می کنم .               

 

 

 

پرم سوخت

پرم سوخت از شعله ی نگاهت ، دم بر نیا وردم

چه خوش بو دم از اینکه عشقت را به دست آوردم

یک روز رفتی و من نشستم به انتظارت 

دل خوش بودم به بر گشتت ، دم بر نیاوردم

 

مهم نیست

مهم نیست که پیشم نبا شی

مهم نیست که ازم جدا باشی

مهم نیست که به یادم نباشی

مهم نیست که دوستم نداشته با شی

مهم نیست که مرا در یاد نداشته باشی

مهم اینست  که  در قلب من جای  داری و من  تا ابد عاشقانه می پرستمت

 

انتظار

بگسستم از دنیا و نشستم به گوشه ای 

نشستم به انتظار ، به انتظار بیهوده ای

نشستم به گوشه ای و گذشت همه عمر

به امید بر گشتت گشته ام  دیوانه ای

فرسوده شد تن از یکجا نشینی

 نمی دانم کنون تو با کی نشینی

 

                                                           فـــــریــــــــاد

دوستی چیست ؟

شاید ترانه ای باشد که در قلب ها جاریست ،

   شمع ی که می سوزد و شاید عشقی که می جوشد

محبت واژه ای زیباست که در معنایش نشان عشق را خاهی یافت

.بگویید تا چکا وک ها بدانند ، نبایید دیگر اینجا بمانند

 من اینک با محبت قهر قهرم ، نباید او دگر آید به شهرم

از امشب خنده ها بر لب اسیرند ، تمام حرفها باید بمیرند

 

کاش می شد عشق را تفسیر کرد          

دست و پای عشق را زنجیر کرد

کاش می شد عمر از دست رفته را

از نوار زندگی تکثیر کرد

 

میتوان در کو چه های زندگی ، پاسخ لبخند را با یاس داد

میتوان جای غروب را به طلوع ساده ی احساس داد

می توان با قلب های پر فروغ ، لحظه ای پر زد و خورشید شد

می توان در غربت داغ کویر گاه آن ابری که می بارد ش