دلم مثل دلت خون شقایق

چشم دریای پر خون شقایقپ

مثل مردن میمونه دل ببریدن

ولی دل بستن آسون شقایق

شقایق درد من یکی دوتا نیست

آخه درد من از بیگان ها نیست

کسی خشکیده خون من تو دستاش

که حتی یک نفس از ما جدا نیست

 

 

تقدیم به دل های شکته:

لحظه های تنهای به آرزوهام می اندیشم ، آرزو هایکه شاید هیچ گاه سبز نشوند .

با خود می گوییم کاش جانم از این قفس خاکی رهامی شد آنگاه من هم چون کبوتری سبکبال هم صحبت آسمان می شدم .

کاش غنچه وار لبخند نثار باغ می کردی ودر سایه درخت سبز بهار فک می کردم کاش آن وز که ابر ها ترانه زلال خود را تقدیم دشت کردند هنراه با دشت سبز می شدم آما امروز دیگر نباید به فرصت های روشنی از دست رفته اندیشید .باید چون موج خروشید وسرود ذفتن را زمزمه کرد ، رفتن ه فردایی زیبا که خورشید ش خاموشی ندارد .

-::(در شهری که نامردان اعصا از کور می دزدند      

 من از خوش باوری آنجا محبت آرزو کردم )::-

 

تا من هستم ندانی که من کیستم ای رفیق

زمانی به سرا من ایی که من نیستم ای رفیق

نمی دانم  چرا دنیا چنین است

چرا پاین دوستی ها همین است

پس از چند سال وجند ماه وجند روز آشنایی

دوباره میرسد روز جدایی

 

-::( دوست داشتن کسی که ارزش آن را ندارد اصراف محبت است )::-

 

هر بار که دفتر عشق را باز کنم زیبا ترین واژه ای که در می یابم ، نام زیبای توست.

 مدت ها بود که من در عالم خیال در کوچهی های تاریک قلبم به دنبال همدمی میگشتم .

مدت ها بود که هیچ ماهی شبهایم را مهتابی نمی کرد ، هیچ خورشیدی روز هایم را روشن نمی ساخت .اما اندکی مدتی است که تورا یافت توماه شبها و خورشید روز هایم هستی ...



حال دنیا را پرسیدم از پروانه ای

گفت یا باد است، یا خواب است یا افسانه ای

گفتمش احوال عمر را بگو تا عمر چیست ؟

گفت :یابرقی ،یا شمعی ، یا پروانه ای

گفتمش آنان که می بینی به آن دل بسته اند

گفت یا کورند  یا دیوانه اند